زلفش به کمند پیش میخواند
|
|
مژگانش به دور باش میراند
|
برده بدو رخ ز ماه بیشی
|
|
گل را دو پیاده داده پیشی
|
قدش چو کشیده زاد سروی
|
|
رویش چو به سرو بر تذروی
|
لبهاش که خنده بر شکرزد
|
|
انگشت کشیده بر طبرزد
|
لعلش که حدیث بوس میکرد
|
|
بر تنگ شکر فسوس میکرد
|
چاه زنخش که سر گشاده
|
|
صد دل به غلط در او فتاده
|
زلفش رسنی فکنده در راه
|
|
تا هر که فتد برآرد از چاه
|
با اینهمه ناز و دلستانی
|
|
خون شد جگرش ز مهربانی
|
در پرده که راه بود بسته
|
|
میبود چو پرده بر شکسته
|
میرفت نهفته بر سر بام
|
|
نظارهکنان ز صبح تا شام
|
تا مجنون را چگونه بیند
|
|
با او نفسی کجا نشیند
|
او را به کدام دیده جوید
|
|
با او غم دل چگونه گوید
|
از بیم رقیب و ترس بدخواه
|
|
پوشیده بنیم شب زدی آه
|
چون شمع به زهر خنده میزیست
|
|
شیرین خندید و تلخ بگریست
|
گل را به سرشک میخراشید
|
|
وز چوب رفیق میتراشید
|
میسوخت به آتش جدائی
|
|
نه دود در او نه روشنائی
|
آیینه درد پیش میداشت
|
|
مونس ز خیال خویش میداشت
|
پیدا شغبی چو باد میکرد
|
|
پنهان جگری چو خاک میخورد
|
جز سایه نبود پردهدارش
|
|
جز پرده کسی نه غمگسارش
|
از بس که به سایه راز میگفت
|
|
همسایه او به شب نمیخفت
|