سیماب ستارها در آن صرف
|
|
شد ز آتش آفتاب شنگرف
|
مجنون رمیده دل چو سیماب
|
|
با آن دو سه یار ناز برتاب
|
آمد به دیار یار پویان
|
|
لبیک زنان و بیت گویان
|
میشد سوی یار دل رمیده
|
|
پیراهن صابری دریده
|
میگشت به گرد خرمن دل
|
|
میدوخت دریده دامن دل
|
میرفت نوان چو مردم مست
|
|
میزد به سر و به روی بر دست
|
چون کار دلش ز دست بگذشت
|
|
بر خرگه یار مست بگذشت
|
بر رسم عرب نشسته آنماه
|
|
بر بسته ز در شکنج خرگاه
|
آن دید درین و حسرتی خورد
|
|
وین دید در آن و نوحهای کرد
|
لیلی چو ستاره در عماری
|
|
مجنون چو فلک به پردهداری
|
لیلی کله بند باز کرده
|
|
مجنون گلهها دراز کرده
|
لیلی ز خروش چنگ در بر
|
|
مجنون چو رباب دست بر سر
|
لیلی نه که صبح گیتی افروز
|
|
مجنون نه که شمع خویشتن سوز
|
لیلی بگذار باغ در باغ
|
|
مجنون غلطم که داغ بر داغ
|
لیلی چو قمر به روشنی چست
|
|
مجنون چو قصب برابرش سست
|
لیلی به درخت گل نشاندن
|
|
مجنون به نثار در فشاندن
|
لیلی چه سخن؟ پری فشی بود
|
|
مجنون چه حکایت؟ آتشی بود
|
لیلی سمن خزان ندیده
|
|
مجنون چمن خزان رسیده
|
لیلی دم صبح پیش میبرد
|
|
مجنون چو چراغ پیش میمرد
|
لیلی به کرشمه زلف بر دوش
|
|
مجنون به وفاش حلقه در گوش
|