سبب نظم کتاب

این نسخه چو دل نهاد بر دست در پهلوی من چو سایه بنشست
داد از سر مهر پای من بوس کی آنکه زدی بر آسمان کوس
خسروشیرین چو یاد کردی چندین دل خلق شاد کردی
لیلی و مجنون ببایدت گفت تا گوهر قیمتی شود جفت
این نامه نغز گفته بهتر طاووس جوانه جفته بهتر
خاصه ملکی چو شاه شروان شروان چه که شهریار ایران
نعمت ده و پایگاه سازست سرسبز کن و سخن نوازست
این نامه به نامه از تو در خواست بنشین و طراز نامه کن راست
گفتم سخن تو هست بر جای ای آینه روی آهنین رای
لیکن چه کنم هوا دو رنگست اندیشه فراخ و سینه تنگست
دهلیز فسانه چون بود تنگ گردد سخن از شد آمدن لنگ
میدان سخن فراخ باید تا طبع سواریی نماید
این آیت اگرچه هست مشهور تفسیر نشاط هست ازو دور
افزار سخن نشاط و ناز است زین هردو سخن بهانه ساز است
بر شیفتگی و بند و زنجیر باشد سخن برهنه دلگیر
در مرحله‌ای که ره ندانم پیداست که نکته چند رانم
نه باغ و نه بزم شهریاری نه رود و نه می نه کامکاری
بر خشکی ریگ و سختی کوه تا چند سخن رود در اندوه
باید سخن از نشاط سازی تا بیت کند به قصه بازی
این بود کز ابتدای حالت کس گرد نگشتش از ملالت