این نسخه چو دل نهاد بر دست
|
|
در پهلوی من چو سایه بنشست
|
داد از سر مهر پای من بوس
|
|
کی آنکه زدی بر آسمان کوس
|
خسروشیرین چو یاد کردی
|
|
چندین دل خلق شاد کردی
|
لیلی و مجنون ببایدت گفت
|
|
تا گوهر قیمتی شود جفت
|
این نامه نغز گفته بهتر
|
|
طاووس جوانه جفته بهتر
|
خاصه ملکی چو شاه شروان
|
|
شروان چه که شهریار ایران
|
نعمت ده و پایگاه سازست
|
|
سرسبز کن و سخن نوازست
|
این نامه به نامه از تو در خواست
|
|
بنشین و طراز نامه کن راست
|
گفتم سخن تو هست بر جای
|
|
ای آینه روی آهنین رای
|
لیکن چه کنم هوا دو رنگست
|
|
اندیشه فراخ و سینه تنگست
|
دهلیز فسانه چون بود تنگ
|
|
گردد سخن از شد آمدن لنگ
|
میدان سخن فراخ باید
|
|
تا طبع سواریی نماید
|
این آیت اگرچه هست مشهور
|
|
تفسیر نشاط هست ازو دور
|
افزار سخن نشاط و ناز است
|
|
زین هردو سخن بهانه ساز است
|
بر شیفتگی و بند و زنجیر
|
|
باشد سخن برهنه دلگیر
|
در مرحلهای که ره ندانم
|
|
پیداست که نکته چند رانم
|
نه باغ و نه بزم شهریاری
|
|
نه رود و نه می نه کامکاری
|
بر خشکی ریگ و سختی کوه
|
|
تا چند سخن رود در اندوه
|
باید سخن از نشاط سازی
|
|
تا بیت کند به قصه بازی
|
این بود کز ابتدای حالت
|
|
کس گرد نگشتش از ملالت
|