برهان قاطع در حدوث آفرینش

گرداند کس که چون جهان کرد ممکن که تواند آنچنان کرد
چون وضع جهان ز ما محالست چونیش برون‌تر از خیالست
در پرده راز آسمانی سریست ز چشم ما نهانی
چندانکه جنیبه رانم آنجا پی برد نمی‌توانم آنجا
در تخته هیکل رقومی خواندم همه نسخه نجومی
بر هر چه از آن برون کشیدم آرام گهی درون ندیدم
دانم که هر آنچه ساز کردند بر تعبیه‌ایش باز کردند
هرچ آن نظری در او توان بست پوشیده خزینه‌ای در آن هست
آن کن که کلید آن خزینه پولاد بود نه آبگینه
تا چون به خزینه در شتابی شربت طلبی نه زهر یابی
پیرامن هر چه ناپدیدست جدول کش خود خطی کشیدست
وآن خط که ز اوج بر گذشته عطفیست به میل بازگشته
کاندیشه چو سر به خط رساند جز باز پس آمدن نداند
پرگار چو طوف ساز گردد در گام نخست باز گردد
این حلقه که گرد خانه بستند از بهر چنین بهانه بستند
تا هر که ز حلقه بر کند سر سرگشته شود چو حلقه بر در
در سلسله فلک مزن دست کین سلسله را هم آخری هست
گر حکم طبایع است بگذار کو نیز رسد به آخر کار
بیرون‌تر ازین حواله گاهیست کانجا به طریق عجز راهیست
زان پرده نسیم ده نفس را کو پرده کژ نداد کس را