برهان قاطع در حدوث آفرینش

تا در نگریم و راز جوئیم سررشته کار باز جوئیم
بینیم زمین و آسمان را جوئیم یکایک این و آن را
کاین کار و کیائی از پی چیست او کیست کیای کار او کیست
هر خط که برین ورق کشید است شک نیست در آنکه آفرید است
بر هر چه نشانه طرازیست ترتیب گواه کار سازیست
سوگند دهم بدان خدایت کین نکته به دوست رهنمایت
کان آینه در جهان که دید است کاول نه به صیقلی رسید است
بی‌صیقلی آینه محال است هردم که جز این زنی وبال است
در هر چه نظر کنی به تحقیق آراسته کن نظر به توفیق
منگر که چگونه آفریده است کان دیده‌وری ورای دیده است
بنگر که ز خود چگونه برخاست وآن وضع به خود چگونه شد راست
تا بر تو به قطع لازم آید کان از دگری ملازم آید
چون رسم حواله شد برسام رستی تو ز جهل و من ز دشنام
هر نقش بدیع کایدت پیش جز مبدع او در او میندیش
زین هفت پرند پرنیان رنگ گر پای برون نهی خوری سنگ
پنداشتی این پرند پوشی معلوم تو گردد ار بکوشی
سررشته راز آفرینش دیدن نتوان به چشم بینش
این رشته قضا نه آنچنان تافت کورا سررشته وا توان یافت
سررشته قدرت خدائی بر کس نکند گره گشائی
عاجز همه عاقلان و شیدا کین رقعه چگونه کرد پیدا