دین را که چهار ساق دادی | زینگونه چهار طاق دادی | |
چون ابروی خوب تو در آفاق | هم جفت شد این چهار وهم طاق | |
از حلقه دست بند این فرش | یک رقص تو تا کجاست تا عرش |
□
ای نقش تو معرج معانی | معراج تو نقل آسمانی | |
از هفت خزینه در گشاده | بر چهار گهر قدم نهادن | |
از حوصله زمانه تنگ | بر فرق فلک زده شباهنگ | |
چون شب علم سیاه برداشت | شبرنگ تو رقص راه برداشت | |
خلوتگه عرش گشت جایت | پرواز پری گرفت پایت | |
سر برزده از سرای فانی | بر اوج سرای ام هانی | |
جبریل رسید طوق در دست | کز بهر تو آسمان کمر بست | |
بر هفت فلک دو حلقه بستند | نظاره تست هر چه هستند | |
برخیز هلا نه وقت خوابست | مه منتظر تو آفتابست | |
در نسخ عطارد از حروفت | منسوخ شد آیت وقوفت | |
زهره طبق نثار بر فرق | تا نور تو کی برآید از شرق | |
خورشید به صورت هلالی | زحمت ز ره تو کرده خالی | |
مریخ ملازم یتاقت | موکب رو کمترین وشاقت | |
دراجه مشتری بدان نور | از راه تو گفته چشم بد دور | |
کیوان علم سیاه بر دوش | در بندگی تو حلقه در گوش | |
در کوکبه چنین غلامان | شرط است برون شدن خرامان | |
امشب شب قدرتست بشتاب | قدر شب قدر خویش دریاب |