نعت پیغمبر اکرم (ص)

دین را که چهار ساق دادی زینگونه چهار طاق دادی
چون ابروی خوب تو در آفاق هم جفت شد این چهار وهم طاق
از حلقه دست بند این فرش یک رقص تو تا کجاست تا عرش

ای نقش تو معرج معانی معراج تو نقل آسمانی
از هفت خزینه در گشاده بر چهار گهر قدم نهادن
از حوصله زمانه تنگ بر فرق فلک زده شباهنگ
چون شب علم سیاه برداشت شبرنگ تو رقص راه برداشت
خلوتگه عرش گشت جایت پرواز پری گرفت پایت
سر برزده از سرای فانی بر اوج سرای ام هانی
جبریل رسید طوق در دست کز بهر تو آسمان کمر بست
بر هفت فلک دو حلقه بستند نظاره تست هر چه هستند
برخیز هلا نه وقت خوابست مه منتظر تو آفتابست
در نسخ عطارد از حروفت منسوخ شد آیت وقوفت
زهره طبق نثار بر فرق تا نور تو کی برآید از شرق
خورشید به صورت هلالی زحمت ز ره تو کرده خالی
مریخ ملازم یتاقت موکب رو کمترین وشاقت
دراجه مشتری بدان نور از راه تو گفته چشم بد دور
کیوان علم سیاه بر دوش در بندگی تو حلقه در گوش
در کوکبه چنین غلامان شرط است برون شدن خرامان
امشب شب قدرتست بشتاب قدر شب قدر خویش دریاب