به عزم خدمت شه جستم از جای
|
|
در آوردم به پشت بارگی پای
|
برون راندم سوی صحرا شتابان
|
|
گرفته رقص در کوه و بیابان
|
ز گوران تک ربودم در دویدن
|
|
گرو بردم ز مرغان در پریدن
|
ز رقص ره نمیشد طبع سیرم
|
|
ز من رقاصتر مرکب بزیرم
|
همه ره سجده میبردم قلموار
|
|
به تارک راه میرفتم چو پرگار
|
به هر منزل کزان ره میبردم
|
|
دعای دولت شه میشنیدم
|
بهر چشمه که آبی تازه خوردم
|
|
بشکر شه دعائی تازه کردم
|
نسیم دولت از هر کوه ورودی
|
|
ز لطف شاه میدادم درودی
|
ز مشگین بوی آن حضرت بهرگام
|
|
زمین در زیر من چون عنبر خام
|
چو بر خود رنج ره کوتاه کردم
|
|
زمین بوس بساط شاه کردم
|
درون شد قاصد و شه را خبر کرد
|
|
که چشمه بر لب دریا گذر کرد
|
برون آمد ز درگه حاجب خاص
|
|
ز دریا داد گوهرها به غواص
|
مرا در بزمگاه شاه بردند
|
|
عطارد را به برج ماه بردند
|
نشسته شاه چون تابنده خورشید
|
|
به تاج کیقباد و تخت جمشید
|
زمین بوسش فلک را تشنه کرده
|
|
مه از سرهنگ پاسش دشنه خورده
|
شکوه تاجش از فر جهانگیر
|
|
فکنده قیروان را جامه در قیر
|
طرفداران ز سقسین تا سمرقند
|
|
به نوبتگاه درگاهش کمربند
|
درش بر حمل کشورها گشاده
|
|
همه در حمل بر حمل ایستاده
|
به دریا ماند موج نیل رنگش
|
|
که در دل بود هم در هم نهنگش
|
سر تاج قزلشاه از سر تخت
|
|
نهاده تاج دولت بر سر بخت
|