گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته

بزرگ امید چون گلبرگ بشکفت چهل قصه به چل نکته فرو گفت
گاو شنزبه و شیر

نخستین گفت کز خود بر حذر باش چو گاو شنزبه زان شیر جماش
نجاری بوزینه

هوا بشکن کزو یاری نیاید که از بوزینه نجاری نیاید
روباه و طبل

بتلبیس آن توانی خورد ازین راه کزان طبل دریده خورد روباه
زاهد ممسک خرقه به دزد باخته

مکن تا در غمت ناید درازی چو زاهد ممسکی در خرقه بازی
زاغ و مار

مخور در خانه کس هیچ زنهار که با تو آن کند کان زاغ با مار
مرغ ماهی خوار و خرچنگ

همان پاداش بینی وقت نیرنگ که ماهی خوار دید از چنگ خرچنگ
خرگوش و شیر

ربا خواری مکن این پند بنیوش که با شیر رباخور کرد خرگوش
سه ماهی و رستن یکی از شست

به خود کشتن توان زین خاکدان رست چنانک آن پیرماهی زافت شست
سازش شغال و گرگ و زاغ بر کشتن شتر

شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند که از شخصی شتر سرباز کردند
طیطوی با موج دریا

به چاره کین توان جستن ز اعدا چنان کان طیطوی از موج دریا
بط و سنگ پشت

بسا سر کز زبان زیرزمین رفت کشف را با بطان فصلی چنین رفت
مرغ و کپی و کرم شب‌تاب

ز نااهلان همان بینی در این بند که دید آن ساده مرغ از کپیی چند
بازرگان دانا و بازرگان نادان

به حیلت مال مردم خورد نتوان