چو رود باربد این پرده پرداخت
|
|
نکیسا زود چنگ خویش بنواخت
|
در آن پرده که خوانندش حصاری
|
|
چنین بکری بر آورد از عماری
|
دلم خاک تو گشت ای سرو چالاک
|
|
برافکن سایه چون سرو بر خاک
|
از این مشگین رسن گردن چه تابی
|
|
رسن درگردنی چون من نیابی
|
اگر گردن کشی کردم چو میران
|
|
رسن در گردن آیم چون اسیران
|
نگنجد آسمان در خانه من
|
|
دو عالم در یکی ویرانه من
|
نتابد پای پیلان خانه مور
|
|
نباشد پشه با سیمرغ هم زور
|
سپهری کی فرود آید به چاهی
|
|
کجا گنجد بهشتی در گیاهی
|
سری کو نزل دربان را نشاید
|
|
نثار تخت سلطان را نشاید
|
به جان آوردن دوشینه منگر
|
|
به جان بین کاوریدم دیده بر سر
|
در آن حضرت که خواهش را قدم نیست
|
|
شفیعی بایدم وان جز کرم نیست
|
به عذر کردن چندین گناهم
|
|
اگر عذری به دست آرم بخواهم
|
زنم چندان زمین را بوس در بوس
|
|
که بخشایش برآرد کوس در کوس
|
به چهره خاک را چندان خراشم
|
|
کزان خاک آبروئی بر تراشم
|
بساطت را به رخ چندان کنم نرم
|
|
که اقبالم دهد منشور آزرم
|
چنین خواندم ز طالع نامه شاه
|
|
که صاحب طالع پیکان بود ماه
|
من آن پیکم که طالع ماه دارم
|
|
چو پیکان پای از آن در راه دارم
|
ز جوش این دل جوشیده با تو
|
|
پیامی داشتم پوشیده با تو
|
بریدم تا پیامت را گذارم
|
|
هم از گنج تو وامت را گذارم
|
دهانم گر ز خردی کرد یک ناز
|
|
به خرده در میان آوردمش باز
|