نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ
|
|
ستای باربد برداشت آهنگ
|
عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت
|
|
به آهنگ عراق این بانگ برداشت
|
نسیم دوست مییابد دماغم
|
|
خیال گنج میبیند چراغم
|
کدامین آب خوش داد چنین جوی
|
|
کدامین باد را باشد چنین بوی
|
مگر وقت شدن طاوس خورشید
|
|
پرافشان کرد بر گلزار جمشید
|
مگر سروی ز طارم سر برآورد
|
|
که ما را سربلندی بر سر آورد
|
مگر ماه آمد از روزن در افتاد
|
|
که شب را روشنی در منظر افتاد
|
مگر باد بهشت اینجا گذر کرد
|
|
که چندین خرمی در ما اثر کرد
|
مگر باز سپید آمد فرا دست
|
|
که گلزار شب از زاغ سیه رست
|
مگر با ماست آب زندگانی
|
|
که ما را زنده دل دارد نهانی
|
مگر اقبال شمعی نو برافروخت
|
|
که چون پروانه غم را بال و پر سوخت
|
مگر شیرین ز لعل افشاند نوشی
|
|
که از هر گوشهای خیزد خروشی
|
بگو ای دولت آن رشک پری را
|
|
که باز آور به ما نیک اختری را
|
ترا بسیار خصلت جز نکوئیست
|
|
بگویم راست مردی راستگوئیست
|
منم جو کشته و گندم دروده
|
|
ترا جو داده و گندم نموده
|
مبین کز توسنی خشمی نمودم
|
|
تواضع بین که چون رام تو بودم
|
نبرد دزد هندو را کسی دست
|
|
که با دزدی جوانمردیش هم هست
|
ندارم نیم دل در پادشاهی
|
|
ولیکن درد دل چندان که خواهی
|
لگدکوب غمت زان گشت روحم
|
|
که بخت بد لگد زد بر فتوحم
|
دلم خون گرید از غم چون نگرید
|
|
کدامین ظالم از غم خون نگرید
|