سرود گفتن باربد از زبان خسرو

تنم ترسد ز هجران چون نترسد کدامین عاقل از مجنون نترسد
چو بی‌زلف تو بیدل بود دستم دل خود را به زلفت باز بستم
به خلوت با لبت دارم شماری وز اینم کردنی‌تر نیست کاری
گرم خواهی به خلوت بار دادن به جای گل چه باید خار دادن
از آن حقه که جز مرهم نیاید بده زانکو به دادن کم نیاید
چه باشد کز چنان آب حیاتی به غارت برده‌ای بخشی زکاتی