تنم ترسد ز هجران چون نترسد | کدامین عاقل از مجنون نترسد | |
چو بیزلف تو بیدل بود دستم | دل خود را به زلفت باز بستم | |
به خلوت با لبت دارم شماری | وز اینم کردنیتر نیست کاری | |
گرم خواهی به خلوت بار دادن | به جای گل چه باید خار دادن | |
از آن حقه که جز مرهم نیاید | بده زانکو به دادن کم نیاید | |
چه باشد کز چنان آب حیاتی | به غارت بردهای بخشی زکاتی |