مرا دیگر ز کشتن کی بود بیم
|
|
که جان کردم به شمشیر تو تسلیم
|
ترازو بر زمین چون یابد آهنگ
|
|
حسابش خاک بهتر داند از سنگ
|
گرم عقلی بود جائی نشینم
|
|
وگرنه بینم از خود آنچه بینم
|
گر از من خود نیاید هیچ کاری
|
|
که بر شاید گرفت از وی شماری
|
زنم چندان تظلم در زمانه
|
|
که هم تیری نشانم بر نشانه
|
چرا باید که چون من سرو آزاد
|
|
بود در بند محنت مانده ناشاد
|
هنوزم در دل از خوبی طربهاست
|
|
هنوزم در سر از شوخی شغبهاست
|
هنوزم هندوان آتش پرستند
|
|
هنوزم چشم چون ترکان مستند
|
هنوزم غنچه گل ناشکفته است
|
|
هنوزم در دریائی نسفته است
|
هنوزم لب پر آب زندگانیست
|
|
هنوزم آب در جوی جوانیست
|
رخم سر خیل خوبان طراز است
|
|
کمینه خیل تاشم کبر و ناز است
|
ولی نعمت ریاحین را نسیمم
|
|
ولیعهد شکر در یتیمم
|
چراغ از نور من پروانه گردد
|
|
مه نو بیندم دیوانه گردد
|
عقیق از لعل من بر سر خورد سنگ
|
|
گل رویم ز روی گل برد رنگ
|
ترنج غبغبم را گر کنی یاد
|
|
ز نخ بر خود زند نارنج بغداد
|
چو سیب رخ نهم بر دست شاهان
|
|
سبد واپس برد سیب سپاهان
|
به هر در کز لب و دندان ببخشم
|
|
دلی بستانم و صد جان ببخشم
|
من آرم در پلنگان سرفرازی
|
|
غزالان از من آموزند بازی
|
گوزن از حسرت این چشم چالاک
|
|
ز مژگان زهر پالاید نه تریاک
|
گر آهو یک نظر سوی من آرد
|
|
خراج گردنم بر گردن آرد
|