چو من شیرین سواری زینی ارزد
|
|
عروسی چون شکر کاوینی ارزد
|
تو میخواهی مگر کز راه دستان
|
|
به نقلانم خوری چون نقل مستان
|
به دست آری مرا چون غافلان مست
|
|
چو گل بوئی کنی اندازی از دست
|
مکن پرده دری در مهد شاهان
|
|
ترا آن بس که کردی در سپاهان
|
تو با شکر توانی کرد این شور
|
|
نه با شیرین که بر شکر کند زور
|
شکر ریز ترا شکر تمام است
|
|
که شیرین شهد شد وین شهد خام است
|
دو لختی بود در یک لخت بستند
|
|
ز طاووس دو پر یک پر شکستند
|
دو دلبر داشتن از یکدلی نیست
|
|
دو دل بودن طریق عاقلی نیست
|
سزاوار عطارد شد دو پیکر
|
|
تو خورشیدی تو را یک برج بهتر
|
رها کن نام شیرین از لب خویش
|
|
که شیرینی دهانت را کند ریش
|
تو از عشق من و من بینیازی
|
|
به من بازی کنی در عشقبازی
|
مزن شمشیر بر شیرین مظلوم
|
|
ترا آن بس که بردی نیزه در روم
|
چو سلطان شو که با یک گوی سازد
|
|
نه چون هندو که باده گوی بازد
|
زده گوئی بده سوئیست ناورد
|
|
ز یک گوئی به یک گوئی رسد مرد
|
مرا از روی تو یک قبله در پیش
|
|
ترا قبله هزار از روی من بیش
|
اگر زیبا رخی رفت از کنارت
|
|
ازو زیباتر اینک ده هزارت
|
ترا مشگوی مشگین پر غزالان
|
|
میفکن سگ بر این آهوی نالان
|
ز دور اندازی مشکوی شاهم
|
|
که در زندان این دیر است چاهم
|
شوم در خانه غمناکی خویش
|
|
نگه دارم چو گوهر پاکی خویش
|
گل سر شوی ازین معنی که پاکست
|
|
بسر برمیکنندش گرچه خاکست
|