جهان خسرو که تا گردون کمر بست
|
|
کله داری چنو بر تخت ننشست
|
به روز بار کو را رای بودی
|
|
به پیشش پنج صف بر پای بودی
|
نخستین صف توانگر داشت در پیش
|
|
دویم صف بود حاجتگار و درویش
|
سوم صف جای بیماران بیزور
|
|
همه رسته به موئی از لب گور
|
چهارم صف به قومی متصل بود
|
|
که بند پایشان مسمار دل بود
|
صف پنجم گنه کاران خونی
|
|
که کس کس را نپرسیدی که چونی
|
به پیش خونیان ز امیدواری
|
|
مثال آورده خط رستگاری
|
ندا برداشته دارنده بار
|
|
که هر صف زیر خود بینند زنهار
|
توانگر چون سوی درویش دیدی
|
|
شمار شکر بر خود بیش دیدی
|
چو در بیمار دیدی چشم درویش
|
|
گرفتی بر سلامت شکر در پیش
|
چو دیدی سوی بندی مرد بیمار
|
|
به آزادی نمودی شکر بسیار
|
چو بر خونی فتادی چشمبندی
|
|
گشادی لب به شکر به پسندی
|
چو خونی دیدی امید رهائی
|
|
فزودی شمع شکرش روشنائی
|
در خسرو همه ساله بدین داد
|
|
چو مصر از شکر بودی شکرآباد
|