نویسنده چو بر کاغذ قلم زد
|
|
به ترتیب آن سخنها را رقم زد
|
سخن را از حلاوت کرد چون قند
|
|
سرآغاز سخن را داد پیوند
|
بنام پادشاه پادشاهان
|
|
گناه آمرز مشتی عذرخواهان
|
خداوندی که مار کار سازست
|
|
ز ما و خدمت ما بینیازست
|
نه پیکر خالق پیکرنگاران
|
|
به حیرت زین شمار اختر شماران
|
زمین تا آسمان خورشید تا ماه
|
|
به ترکستان فضلش هندوی راه
|
دهد بی حق خدمت خلق را قوت
|
|
نگارد بیقلم در سنگ یاقوت
|
ز مرغ و مور در دریا و در کوه
|
|
نماند جاودان کس را در اندوه
|
گه نعمت دهد نقصان پذیری
|
|
کند هنگام حیرت دستگیری
|
چو از شکرش فرامش کار گردیم
|
|
بمالد گوش تا بیدار گردیم
|
به حکم اوست در قانون بینش
|
|
تغیرهای حال آفرینش
|
گهی راحت کند قسمت گهی رنج
|
|
گهی افلاس پیش آرد گهی گنج
|
جهان را نیست کاری جز دو رنگی
|
|
گهی رومی نماید گاه زنگی
|
گه از بیداد این آن را دهد داد
|
|
گه از تیمار آن این را کند شاد
|
چه خوش گفتا لهاوری به طوسی
|
|
که مرگ خر بود سگ را عروسی
|
نه هر قسمت که پیش آید نشاطست
|
|
نه هر پایه که زیر افتد بساطست
|
چو روزی بخش ما روزی چنین کرد
|
|
گهی روزی دوا باشد گهی درد
|
خردمند آن بود کو در همه کار
|
|
بسازد گاه با گل گاه با خار
|
جهاندار مهین خورشید آفاق
|
|
که زد بر فرق هفت اورنگ شش طاق
|
جهان دارد به زیر پادشاهی
|
|
سری و با سری صاحب کلاهی
|