نواهائی بدینسان رامش انگیز
|
|
همی زد باربد در پرده تیز
|
بگفت باربد کز بار به گفت
|
|
زبان خسروش صدبار زه گفت
|
چنان بد رسم آن بدر منور
|
|
که بر هر زه بدادی بدره زر
|
به هر پرده که او بنواخت آن روز
|
|
ملک گنجی دگر پرداخت آن روز
|
به هر پرده که او بر زد نوائی
|
|
ملک دادش پر از گوهر قبائی
|
زهی لفظی که گر بر تنگ دستی
|
|
زهی گفتی زهی زرین به دستی
|
درین دوران گرت زین به پسندند
|
|
زهی پشمین به گردن وانه بندند
|
ز عالی همتی گردن برافراز
|
|
طناب هرزه از گردن بینداز
|
به خرسندی طمع را دیده بر دوز
|
|
ز چون من قطره دریائی در آموز
|
که چندین گنج بخشیدم به شاهی
|
|
وز آن خرمن نجستم برگ کاهی
|
به برگی سخن را راست کردم
|
|
نه او داد و نه من درخواست کردم
|
مرا این بس که پر کردم جهان را
|
|
ولی نعمت شدم دریا و کان را
|
نظامی گر زه زرین بسی هست
|