آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

تو زرین بهره باش از تخت زرین که چوبین بهره شد بهرام چوبین
نشاط از خانه چوبین برون تاخت که چوبین خانه از دشمن به پرداخت
شهنشاه از دل سنگین ایام مثل زد بر تن چوبین بهرام
که تا بر ما زمانه چوب زن بود فلک چوبک‌زن چوبینه تن بود
چو چوب دولت ما شد برآور مه چوبینه چوبین شد به خاور
نه این بهرام اگر بهرام گور است سرانجام از جهانش بهره گور است
اگر بهرام گوری رفت ازین دام بیا تا بنگری صد گور بهرام
اگر بهرام گوری رفت ازین دام بیا تا بنگری صد گور بهرام
جهان تا در جهان یاریش می‌کرد تمنای جهانداریش می‌کرد
کجا آن شیر کز شمشیر گیری چو مستان کرد با ما شیر گیری
کجا آن تیغ کاتش در جهان زد تپانچه بر درفش کاویان زد
بسا فرزانه را کو شیرزاد است فریب خاکیان بر باد داد است
بسا گرگ جوان کز روبه پیر به افسون بسته شد در دام نخجیر
از آن بر گرگ روبه راست شاهی که روبه دام بیند گرگ ماهی
بسا شه کز فریب یافه گویان خصومت را شود بی‌وقت جویان
سرانجام از شتاب خام تدبیر به جای پرنیان بر دل نهد تیر
ز مغروری کلاه از سر شود دور مبادا کس به زور خویش مغرور
چراغ ارچه ز روغن نور گیرد بسا باشد که از روغن بمیرد
خورش‌ها را نمک رو تازه دارد نمک باید که نیز اندازه دارد
مخور چندان که خرما خار گردد گوارش در دهن مردار گردد