جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام

زره برهای از زهر آب داده زره پوشان کین را خواب داده
ز موج خون که بر می‌شد به عیوق پر از خون گشته طاسکهای منجوق
به سوک نیزه‌های سر فتاده صبا گیسوی پرچم‌ها گشاده
به مرگ سروران سر بریده زمین جیب آسمان دامن دریده
حمایل‌ها فکنده هر کسی زیر یکی شمشیر و دیگر زخم شمشیر
فرو بسته در آن غوغای ترکان زبانک نای ترکی نای ترکان
حریر سرخ بیرق‌ها گشاده نیستانی بد آتش در فتاده
نه چندان تیغ شد بر خون شتابان که باشد ریگ و سنگ اندر بیابان
نه چندان تیر شد بر ترک‌ریزان که ریزد برگ وقت برگ‌ریزان
نهاده تخت شه بر پشت پیلی کشیده تیغ گرداگرد میلی
بزرگ امید پیش پیل سرمست به ساعت‌سنجی اصطرلاب در دست
نظر می‌کرد و آن فرصت همی جست که بازار مخالف کی شود سست
چو وقت آمد ملک را گفت بشتاب مبارک طالع است این لحظه دریاب
به نطع کینه بر چون پی فشردی در افکن پیل و شه رخ زن که بردی
ملک در جنبش آمد بر سر پیل سوی بهرام شد جوشنده چون نیل
بر او زد پیل پای خویشتن را به پای پیل برد آن پیل تن را
شکست افتاد بر خصم جهانسوز به فرخ فال خسرو گشت پیروز
ز خون چندان روان شد جوی در جوی که خون می‌رفت و سر می‌برد چون گوی
کمند رومیان بر شکل زنجیر چو موی زنگیان گشته گره گیر
به هندی تیغ هرکس را که دیدند سرش چون طره هندو بریدند