شیرکشتن خسرو در بزمگاه

لبش بوسید و گفت این انگبین است نشان دادش که جای بوسه این است
نخستین پیک بود آن شکرین جام که از خسرو به شیرین برد پیغام
اگر چه کرد صد جام دگر نوش نشد جان نخستینش فراموش
میی کاول قدح جام آورد پیش ز صد جام دگر دارد بها بیش
می اول جام صافی خیز باشد به آخر جام دردآمیز باشد
گلی کاول بر آرد طرف جویش فزون باشد ز صد گلزار بویش
دری کاول شکم باشد صدف را ز لل بشکند بسیار صف را
زهر خوردی که طعم نوش دارد حلاوت بیشتر سر جوش دارد
دو عاشق چون چنان شربت چشیدند عنان پیوسته از زحمت کشیدند
چو یکدم جای خالی یافتندی چو شیر و می بهم بشتافتندی
چو دزدی کو به گوهر دست یابد پس آنگه پاسبان را مست یابد
به چشمی پاس دشمن داشتندی به دیگر چشم ریحان کاشتندی
چو فرصت در کشیدی خصم را میل ربودندی یکی بوسه به تعجیل
صنم تا شرمگین بودی و هشیار نبودی بر لبش سیمرغ را بار
در آن ساعت که از می مست گشتی به بوسه با ملک همدست گشتی
چنان تنگش کشیدی شه در آغوش که کردی قاقمش را پرنیان پوش
ز بس کز گاز نیلش در کشیدی ز برگ گل بنفشه بر دمیدی
ز شرم آن کبودیهاش بر ماه که مه را خود کبود آمد گذرگاه
اگر هشیار اگر سرمست بودی سپیدابش چو گل بر دست بودی