روان گشته به نقلان کبابی
|
|
گهی کبک دری گه مرغ آبی
|
ترنج و سیب لب بر لب نهاده
|
|
چو در زرین صراحی لعل باده
|
ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه
|
|
گلستانی نهاده در نظر گاه
|
ز بس نارنج و نار مجلس افروز
|
|
شده در حقه بازی باد نوروز
|
جهان را تازهتر دادند روحی
|
|
بسر بردند صبحی در صبوحی
|
ز چنگ ابریشم دستان نوازان
|
|
دریده پردهای عشق بازان
|
سرود پهلوی در ناله چنگ
|
|
فکنده سوز آتش در دل سنگ
|
کمانچه آه موسی وار میزد
|
|
مغنی راه موسیقار میزد
|
غزل برداشته رامشگر رود
|
|
که بدرود ای نشاط و عیش بدرود
|
چه خوش باغیست باغ زندگانی
|
|
گر ایمن بودی از باد خزانی
|
چه خرم کاخ شد کاخ زمانه
|
|
گرش بودی اساس جاودانه
|
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
|
|
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
|
چو هست این دیر خاکی سست بنیاد
|
|
ببادهاش داد باید زود بر باد
|
ز فردا و زدی کس را نشان نیست
|
|
که رفت آن از میان ویندر میان نیست
|
یک امروز است ما را نقد ایام
|
|
بر او هم اعتمادی نیست تا شام
|
بیا تا یک دهن پر خنده داریم
|
|
به می جان و جهان را زنده داریم
|
به ترک خواب میباید شبی گفت
|
|
که زیر خاک میباید بسی خفت
|