سپیده دم چو دم بر زد سپیدی
|
|
سیاهی خواند حرف ناامیدی
|
هزاران نرگس از چرخ جهانگرد
|
|
فرو شد تا بر آمد یک گل زرد
|
شتابان کرد شیرین بارگی را
|
|
به تلخی داد جان یکبارگی را
|
پدید آمد چو مینو مرغزاری
|
|
در او چون آب حیوان چشمه ساری
|
ز شرم آب از رخشنده خانی
|
|
شده در ظلمت آب زندگانی
|
ز رنج راه بود اندام خسته
|
|
غبار از پای تا سر برنشسته
|
به گرد چشمه جولان زد زمانی
|
|
ده اندر ده ندید از کس نشانی
|
فرود آمد به یک سو بارگی بست
|
|
ره اندیشه بر نظارگی بست
|
چو قصد چشمه کرد آن چشمه نور
|
|
فلک را آب در چشم آمد از دور
|
سهیل از شعر شکرگون برآورد
|
|
نفیر از شعری گردون برآورد
|
پرندی آسمان گون بر میان زد
|
|
شد اندر آب و آتش در جهان زد
|
فلک را کرد کحلی پوش پروین
|
|
موصل کرد نیلوفر به نسرین
|
حصارش نیل شد یعنی شبانگاه
|
|
ز چرخ نیلگون سر بر زد آن ماه
|
تن سیمینش میغلطید در آب
|
|
چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب
|
عجب باشد که گل را چشمه شوید
|
|
غلط گفتم که گل بر چشمه روید
|
در آب انداخته از گیسوان شست
|
|
نه ماهی بلکه ماه آورده در دست
|
ز مشک آرایش کافور کرده
|
|
ز کافورش جهان کافور خورده
|