ز شب بدخواه تو تاریک دینتر
|
|
ز ماه نو دلت باریک بینتر
|
به حق آنکه در زنهار اویم
|
|
که چون زنهار دادی راست گویم
|
من آن صورتگرم کز نقش پرگار
|
|
ز خسرو کردم این صورت نمودار
|
هر آنصورت که صورتگر نگارد
|
|
نشان دارد ولیکن جان ندارد
|
مرا صورت گری آموختستند
|
|
قبای جان دگر جا دوختستند
|
چو تو بر صورت خسرو چنینی
|
|
ببین تا چون بود کاو را ببینی
|
جهانی بینی از نور آفریده
|
|
جهان نادیده اما نور دیده
|
شگرفی چابکی چستی دلیری
|
|
به مهر آهو به کینه تند شیری
|
گلی بیآفت باد خزانی
|
|
بهاری تازه بر شاخ جوانی
|
هنوزش گرد گل نارسته شمشاد
|
|
ز سوسن سرو او چون سوسن آزاد
|
هنوزش پریغلق در عقابست
|
|
هنوزش برگ نیلوفر در آبست
|
هنوزش آفتاب از ابر پاکست
|
|
ز ابرو آفتاب او را چه باکست
|
به یک بوی از ارم صد در گشاده
|
|
به دوزخ ماه را دو رخ نهاده
|
بر ادهم زین نهد رستم نهاد است
|
|
به می خوردن نشیند کیقباد است
|
شبی کو گنج بخشی را دهد داد
|
|
کلاه گنج قارون را برد باد
|
سخن گوید، در از مرجان برآرد
|
|
زند شمشیر، شیر از جان برآرد
|
چو در جنبد رکاب قطب وارش
|
|
عنان دزدی کند باد از غبارش
|
نسب گوئی بنام ایزد ز جمشید
|
|
حسب پرسی به حمدالله چو خورشید
|
جهان با موکبش ره تنگ دارد
|
|
علم بالای هفت اورنگ دارد
|
چو زر بخشد شتر باید به فرسنگ
|
|
چو وقت آهن آید وای بر سنگ
|