یارب تو هر چه بهتر و نیکوترش بده
|
|
این شهریار عادل و سالار سروران
|
توفیق طاعتش ده و پرهیز معصیت
|
|
هرچ آن تو را پسند نیاید برو مران
|
از شر نفس و فتنهی خلقش نگاه دار
|
|
یارب به حق سیرت پاک پیمبران
|
بعد از دعا نصیحت درویش بیغرض
|
|
نیکش بود که نیک تأمل کند در آن
|
دانی که دیر زود به جای تو دیگری
|
|
حادث شود چنانکه تو بر جای دیگران
|
بیدار باش و مصلحت اندیش و خیر کن
|
|
درویش دست گیر و خردمند پروران
|
این خاک نیست گر به تأمل نظر کنی
|
|
چشمست و روی و قامت زیبای دلبران
|
نوشیروان کجا شد و دارا و یزدگرد
|
|
گردان شاهنامه و خانان و قیصران
|
بسیار کس برو بگذشتست روزگار
|
|
اکنون که بر تو میگذرد نیک بگذران
|
جز نام نیک و بد چه شنیدی که بازماند
|
|
از دور ملک دادگران و ستمگران
|
عدل اختیار کن که به عالم نبردهاند
|
|
بهتر ز نام نیک، بضاعت مسافران
|
خواهی که مهتری و بزرگی به سر بری
|
|
خالی مباش یک نفس از حال کهتران
|
دذنیا نیرزد آنکه پریشان کند دلی
|
|
گر مقبلی به گوش مکن قول مدبران
|
این پنجروزه مهلت دنیا بهوش باش
|
|
تا دلشکستهای نکند بر تو دل گران
|
از من شنو نصیحت خالص که دیگری
|
|
چندین دلاوری نکند بر دلاوران
|
نیک اختران نصیحت سعدی کنند گوش
|
|
گر بشنوی سبق بری از سعد اختران
|
بادا همیشه بر سر عمرت کلاه بخت
|
|
در پیشت ایستاده کمر بسته چاکران
|
تا آن زمان که پیکر ما هست بر فلک
|
|
خالی مباد مجلست از ماه پیکران
|