در ستایش امیر انکیانو

دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
این پنج روزه مهلت ایام آدمی آزار مرمان نکند جز مغفلی
باری نظر به خاک عزیزان رفته کن تا مجمل وجود ببینی مفصلی
آن پنجه‌ی کمانکش و انگشت خوشنویس هر بندی اوفتاده به جایی و مفصلی
درویش و پادشه نشنیدم که کرده‌اند بیرون ازین دو لقمه‌ی روزی تناولی
زان گنجهای نعمت و خروارهای مال با خویشتن به گور نبردند خردلی
از مال و جاه و منصب و فرمان و تخت و بخت بهتر ز نام نیک نکردند حاصلی
بعد از هزار سال که نوشیروان گذشت گویند ازو هنوز که بودست عادلی
ای آنکه خانه در ره سیلاب می‌کنی بر خاک رودخانه نباشد معولی
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد هرگز نبود دور زمان بی‌تبدلی
مرگ از تو دور نیست وگر هست فی‌المثل هر روز باز می‌رویش پیش، منزلی
بنیاد خاک بر سر آبست ازین سبب خالی نباشد از خللی یا تزلزلی
دنیا مثال بحر عمیقست پر نهنگ آسوده عارفان که گرفتند ساحلی
دانا چه گفت، گفت چو عزلت ضرورتست من خود به اختیار نشینم به معزلی
یعنی خلاف رای خداوند حکمت است امروز خانه کردن و فردا تحولی
آنگه که سر به بالش گورم نهند باز از من چه بالشی که بماند چه حنبلی
بعد از خدای هر چه تصور کنی به عقل ناچارش آخریست همیدون که اولی
خواهی که رستگار شوی راستکار باش تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی
تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز پس واجبست در همه کاری تأملی
باید که قهر و لطف بود پادشاه را ورنه میسرش نشود حل مشکلی