که ملک و دولت اضحاک بیگناه آزار | نماند و تا به قیامت برو بماند رقم | |
خطای بنده نگیری که مهتران ملوک | شنیدهاند نصیحت ز کهتران خدم | |
خنک تنی که پس از وی حدیث خیر کنند | که جز حدیث نمیماند از بنیآدم | |
به دولتت همه افتادگان بلند شدند | چو آفتاب که بر آسمان برد شبنم | |
مگر کمینهی آحاد بندگان سعدی | که سعیش از همه بیشست و حظش از همه کم | |
همیشه خرمیت باد و خیر باد که خلق | نبودهاند به ایام کس چنین خرم | |
سری مباد که بر خط بندگی تو نیست | وگر بود به سرنیزه باد چون پرچم |