چون خداوندت بزرگی داد و حکم
|
|
خرده از خردان مسکین درگذار
|
چون زبردستیت بخشید آسمان
|
|
زیردستان را همیشه نیک دار
|
عذرخواهان را خطاکاری ببخش
|
|
زینهاری را به جان ده زینهار
|
شکر نعمت را نکویی کن که حق
|
|
دوست دارد بندگان حقگزار
|
لطف او لطفیست بیرون از عدد
|
|
فضل او فضلیست بیرون از شمار
|
گر به هر مویی زبانی باشدت
|
|
شکر یک نعمت نگویی از هزار
|
نام نیک رفتگان ضایع مکن
|
|
تا بماند نام نیکت پایدار
|
ملک بانان را نشاید روز و شب
|
|
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
|
کام درویشان و مسکینان بده
|
|
تا همه کارت برآرد کردگار
|
با غریبان لطف بیاندازه کن
|
|
تا رود نامت به نیک در دیار
|
زور بازو داری و شمشیر تیز
|
|
گر جهان لشکر بگیرد غم مدار
|
از درون خستگان اندیشه کن
|
|
وز دعای مردم پرهیزگار
|
منجنیق آه مظلومان به صبح
|
|
سخت گیرد ظالمان را در حصار
|
با بدان بد باش و با نیکان نکو
|
|
جای گل گل باش و جای خار خار
|
دیو با مردم نیامیزد مترس
|
|
بل بترس از مردمان دیوسار
|
هر که دد یا مردم بد پرورد
|
|
دیر زود از جان برآرندش دمار
|
با بدان چندانکه نیکویی کنی
|
|
قتل مار افسا نباشد جز به مار
|
ای که داری چشم عقل و گوش هوش
|
|
پند من در گوش کن چون گوشوار
|
نشکند عهد من الا سنگدل
|
|
نشنود قول من الا بختیار
|
سعدیا چندانکه میدانی بگوی
|
|
حق نباید گفتن الا آشکار
|