مطلع دوم

خدایگان صدور زمانه شمس‌الدین عماد قبه‌ی اسلام و قبله‌ی زوار
محمد بن محمد که یمن همت اوست معین و مظهر دین محمد مختار
اکابر همه عالم نهاده گردن طوع بر آستان جلالش چو بندگان صغار
نه هرکس این شرف و قدر و منزلت دارد که قصد باب معالی کنندش از اقطار
چه کعبه در همه آفاق نقطه‌ای باید که اهل فضل طوافش کنند چون پرگار
قلم به یمن یمینش چو گرم رو مرغیست که خط به روم برد دم به دم ز هندو بار
برآید از ظلمات دویت هر ساعت چنانکه می‌رود آب حیاتش از منقار
پناه ملت حق تا چنین بزرگانند هنوز هست رسول خدای را انصار
عدوی دولت او را همیشه کوفت رسد وگر سرش همه پیشانیست چون مسمار
مرین یگانه اهل زمانه را یارب به کام دولت و دنیا و دین ممتع دار
که می‌برد به خداوند منعم محسن پیام بنده‌ی نعمت‌شناس شکرگزار
که من نه اهل سخن گفتنم درین معنی نه مرد اسپ دوانیدم درین مضمار
مرا هزار زبان فصیح بایستی که شکر نعمت وی کردمی یکی ز هزار
چو بندگی نتواتنم همی به جای آورد به عجز می‌کنم از حق بندگی اقرار
وگر به جلوه‌ی طاوس شوخیی کردم به چشم نقص نبینندم اهل استبصار
که من به جلوه‌گری پای زشت می‌پوشم نه پر و بال نگارین همی کنم اظهار
به سوق صیرفیان در، حکیم آن را به که بر محک نزند سیم ناتمام عیار
هنر نمودن اگر نیز هست لایق نیست که خود عبیر بگوید چه حاجت عطار
برای ختم سخن دست در دعا داریم امیدوار قبول از مهیمن غفار
همیشه تا که ملک را بود تقلب دور همیشه تا که زمین را بود قرار و مدار