آن دست بر تضرع و این روی بر زمین
|
|
آن چشم بر اشارت و این گوش بر ندا
|
مردان راهت از نظر خلق در حجاب
|
|
شب در لباس معرفت و روز در قبا
|
فرخنده طالعی که کنی یاد او به خیر
|
|
برگشته دولتی که فرامش کند تو را
|
چندین هزار سکهی پیغمبری زده
|
|
الهامش از جلیل و پیامش از جبرئیل
|
رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوی
|
|
رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوی
|
در نعت او زبان فصاحت که را رسد؟
|
|
خود پیش آفتاب چه پرتو دهد سها؟
|
دانی که در بیان اذاالشمس کورت
|
|
معنی چه گفتهاند بزرگان پارسا؟
|
یعنی وجود خواجه سر از خاک برکند
|
|
خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا
|
ای برترین مقام ملائک بر آسمان
|
|
با منصب تو زیرترین پایهی علا
|
شعر آورم به حضرت عالیت زینهار
|
|
با وحی آسمان چه زند سحر مفتری؟
|
یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد
|
|
تسبیح گفت در کف میمون او حصا
|
کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر
|
|
ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا
|
تریاق در دهان رسول آفریده حق
|
|
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟
|
ای یار غار سید و صدیق نامور
|
|
مجموعهی فضائل و گنجینهی صفا
|
مردان قدم به صحبت یاران نهادهاند
|
|
لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها
|
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
|
|
تا در سبیل دوست به پایان برد وفا
|
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی
|
|
گر خواجهی رسل نبدی ختم انبیا
|
سالار خیل خانهی دین صاحب رسول
|
|
سردفتر خدای پرستان بیریا
|
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند
|
|
عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟
|
دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد
|
|
در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا
|