طریقت شناسان ثابت قدم | به خلوت نشستند چندی به هم | |
یکی زان میان غیبت آغاز کرد | در ذکر بیچارهای باز کرد | |
کسی گفتش ای یار شوریده رنگ | تو هرگز غزا کردهای در فرنگ؟ | |
بگفت از پس چار دیوار خویش | همه عمر ننهادهام پای پیش | |
چنین گفت درویش صادق نفس | ندیدم چنین بخت برگشته کس | |
که کافر ز پیکارش ایمن نشست | مسلمان ز جور زبانش نرست |
□
چه خوش گفت دیوانهی مرغزی | حدیثی کز او لب به دندان گزی | |
من ار نام مردم بزشتی برم | نگویم بجز غیبت مادرم | |
که دانند پروردگان خرد | که طاعت همان به که مادر برد | |
رفیقی که غایب شد ای نیک نام | دو چیزست از او بر رفیقان حرام | |
یکی آن که مالش به باطل خورند | دوم آن که نامش به غیبت برند | |
هر آن کو برد نام مردم به عار | تو خیر خود از وی توقع مدار | |
که اندر قفای تو گوید همان | که پیش تو گفت از پس مردمان | |
کسی پیش من در جهان عاقل است | که مشغول خود وز جهان غافل است |