یکی در نشابور دانی چه گفت | چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟ | |
توقع مدار ای پسر گر کسی | که بی سعی هرگز به منزل رسی | |
سمیلان چو بر مینگیرد قدم | وجودی است بی منفعت چون عدم | |
طمع دار سود و بترس از زیان | که بی بهره باشند فارغ زیان |
یکی در نشابور دانی چه گفت | چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟ | |
توقع مدار ای پسر گر کسی | که بی سعی هرگز به منزل رسی | |
سمیلان چو بر مینگیرد قدم | وجودی است بی منفعت چون عدم | |
طمع دار سود و بترس از زیان | که بی بهره باشند فارغ زیان |