حکایت در معنی اهل محبت

پر از میوه و سایه ور چون رزند نه چون ما سیهکار و ازرق رزند
بخود سر فرو برده همچون صدف نه مانند دریا برآورده کف
نه مردم همین استخوانند و پوست نه هر صورتی جان معنی در اوست
نه سلطان خریدار هر بنده‌ای است نه در زیر هر ژنده‌ای زنده‌ای است
اگر ژاله هر قطره‌ای در شدی چو خرمهره بازار از او پر شدی
چو غازی به خود بر نبندند پای که محکم رود پای چوبین ز جای
حریفان خلوت سرای الست به یک جرعه تا نفخه‌ی صورمست
به تیغ از غرض بر نگیرند چنگ که پرهیز و عشق آبگینه‌ست و سنگ