حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او

مروت ندیدم در آیین خویش که مهمان بخسبد دل از فاقه ریش
مرا نام باید در اقلیم فاش دگر مرکب نامور گو مباش
کسان را درم داد و تشریف و اسب طبیعی است اخلاق نیکو نه کسب
خبر شد به روم از جوانمرد طی هزار آفرین گفت بر طبع وی
ز حاتم بدین نکته راضی مشو از این خوب تر ماجرایی شنو