حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت

بخندید وگفت ای پسر جور نیست ستم بر کس از گردش دور نیست
نه آن تند روی است بازارگان که بردی سر از کبر بر آسمان؟
من آنم که آن روزم از در براند به روز منش دور گیتی نشاند
نگه کرد باز آسمان سوی من فرو شست گرد غم از روی من
خدای ار به حکمت ببندد دری گشاید به فضل و کرم دیگری
بسا مفلس بینوا سیر شد بسا کار منعم زبر زیر شد