به پیکار دشمن دلیران فرست
|
|
هزبران به آورد شیران فرست
|
به رای جهاندیدگان کار کن
|
|
که صید آزمودهست گرگ کهن
|
مترس از جوانان شمشیر زن
|
|
حذر کن ز پیران بسیار فن
|
جوانان پیل افگن شیر گیر
|
|
ندانند دستان روباه پیر
|
خردمند باشد جهاندیده مرد
|
|
که بسیار گرم آزمودهست و سرد
|
جوانان شایستهی بخت ور
|
|
ز گفتار پیران نپیچند سر
|
گرت مملکت باید آراسته
|
|
مده کار معظم به نوخاسته
|
سپه را مکن پیشرو جز کسی
|
|
که در جنگها بوده باشد بسی
|
به خردان مفرمای کار درشت
|
|
که سندان نشاید شکستن به مشت
|
رعیت نوازی و سر لشکری
|
|
نه کاری است بازیچه و سرسری
|
نخواهی که ضایع شود روزگار
|
|
به ناکاردیده مفرمای کار
|
نتابد سگ صید روی از پلنگ
|
|
ز روبه رمد شیر نادیده جنگ
|
چو پرورده باشد پسر در شکار
|
|
نترسد چو پیش آیدش کارزار
|
به کشتی و نخچیر و آماج و گوی
|
|
دلاور شود مرد پرخاشجوی
|
به گرمابه پرورده و خیش و ناز
|
|
برنجد چو بیند در جنگ باز
|
دو مردش نشانند بر پشت زین
|
|
بود کش زند کودکی بر زمین
|