خبرداری از خسروان عجم
|
|
که کردند بر زیردستان ستم؟
|
نه آن شوکت و پادشایی بماند
|
|
نه آن ظلم بر روستایی بماند
|
خطابین که بر دست ظالم برفت
|
|
جهان ماند و او با مظالم برفت
|
خنک روز محشر تن دادگر
|
|
که در سایهی عرش دارد مقر
|
به قومی که نیکی پسندد خدای
|
|
دهد خسروی عادل و نیک رای
|
چو خواهد که ویران شود عالمی
|
|
کند ملک در پنجهی ظالمی
|
سگالند از او نیکمردان حذر
|
|
که خشم خدایست بیدادگر
|
بزرگی از او دان و منت شناس
|
|
که زایل شود نعمت ناسپاس
|
اگر شکر کردی بر این ملک و مال
|
|
به مالی و ملکی رسی بی زوال
|
وگر جور در پادشایی کنی
|
|
پس از پادشاهی گدایی کنی
|
حرام است بر پادشه خواب خوش
|
|
چو باشد ضعیف از قوی بارکش
|
میازار عامی به یک خردله
|
|
که سلطان شبان است و عامی گله
|
چو پرخاش بینند و بیداد از او
|
|
شبان نیست، گرگ است، فریاد از او
|
بد انجام رفت و بد اندیشه کرد
|
|
که با زیردستان جفا، پیشه کرد
|
بسستی و سختی بر این بگذرد
|
|
بماند بر او سالها نام بد
|
نخواهی که نفرین کنند از پست
|
|
نکوباش تا بد نگوید کست
|