رفت آن کم بر تو آبی بود | یا سلام مرا جوابی بود | |
از سر ناز وز سر خوبی | هر دمی با منت عتابی بود | |
وعدههای خوشم همی داد | گویی آن وعدهها سرابی بود | |
روزگار وصال چون بگذشت | گویی آن روزگار خوابی بود | |
بر کف من ز دست ساقی بزم | هر نفس ساغر شرابی بود | |
خستهی ماندهام نمیپرسی | که مرا خستهی خرابی بود | |
حبذا آنکه از زکات لبت | عاشقان تو را نصابی بود | |
سعدیا چون زمان وصل گذشت؟ | ای دریغا که چون سرابی بود |