ترجیع بند

از بهر خدا، که مالکان، جور چندین نکنند بر ممالیک
شاید که به پادشه بگویند ترک تو بریخت خون تاجیک
دانی که چه شب گذشت بر من؟ لایأت بمثلها اعادیک
با اینهمه گر حیات باشد هم روز شود شبان تاریک
فی‌الجمله نماند صبر و آرام کم تزجرنی و کم اداریک
دردا که به خیره عمر بگذشت ای دل تو مرا نمی‌گذاری ک
بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم

چشمی که نظر نگه ندارد بس فتنه که با سر دل آرد
آهوی کمند زلف خوبان خود را به هلاک می‌سپارد
فریاد ز دست نقش، فریاد و آن دست که نقش می‌نگارد
هرجا که مولهی چو فرهاد شیرین صفتی برو گمارد
کس بار مشاهدت نچیند تا تخم مجاهدت نکارد
نالیدن عاشقان دلسوز ناپخته مجاز می‌شمارد
عیبش مکنید هوشمندان گر سوخته خرمنی بزارد
خاری چه بود به پای مشتاق؟ تیغیش بران که سر نخارد
حاجت به در کسیست ما را کاو حاجت کس نمی‌گزارد
گویند برو ز پیش جورش من می‌روم او نمی‌گذارد
من خود نه به اختیار خویشم گر دست ز دامنم بدارد
بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم

بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست