از بهر خدا، که مالکان، جور | چندین نکنند بر ممالیک | |
شاید که به پادشه بگویند | ترک تو بریخت خون تاجیک | |
دانی که چه شب گذشت بر من؟ | لایأت بمثلها اعادیک | |
با اینهمه گر حیات باشد | هم روز شود شبان تاریک | |
فیالجمله نماند صبر و آرام | کم تزجرنی و کم اداریک | |
دردا که به خیره عمر بگذشت | ای دل تو مرا نمیگذاری ک | |
بنشینم و صبر پیش گیرم | دنبالهی کار خویش گیرم |
□
چشمی که نظر نگه ندارد | بس فتنه که با سر دل آرد | |
آهوی کمند زلف خوبان | خود را به هلاک میسپارد | |
فریاد ز دست نقش، فریاد | و آن دست که نقش مینگارد | |
هرجا که مولهی چو فرهاد | شیرین صفتی برو گمارد | |
کس بار مشاهدت نچیند | تا تخم مجاهدت نکارد | |
نالیدن عاشقان دلسوز | ناپخته مجاز میشمارد | |
عیبش مکنید هوشمندان | گر سوخته خرمنی بزارد | |
خاری چه بود به پای مشتاق؟ | تیغیش بران که سر نخارد | |
حاجت به در کسیست ما را | کاو حاجت کس نمیگزارد | |
گویند برو ز پیش جورش | من میروم او نمیگذارد | |
من خود نه به اختیار خویشم | گر دست ز دامنم بدارد | |
بنشینم و صبر پیش گیرم | دنبالهی کار خویش گیرم |
□
بعد از طلب تو در سرم نیست | غیر از تو به خاطر اندرم نیست |