آن سرو سهی چه نام دارد؟ | کان قامت خوش خرام دارد | |
خلقی متحیرند در وی | تا خود هوس کدام دارد؟ |
□
ماهی که به حسن او صنم نیست | رخسارش از آفتاب کم نیست | |
گر دور شود ز دیده غم نیست | کندر دل و جان مقام دارد |
□
من کشتهی عشق آن جمالم | آشفتهی آن دو زلف و خالم | |
آنرا خبری بود ز حالم | کو نیز دلی به دام دارد |
□
آن کس که دلم همی رباید | گر نیز دلم بسوخت شاید | |
تا پخته شود چنانکه باید | دیگ هوسی، که خام دارد |
□
ای دل، چه کنی خیال خوبان؟ | اندیشهی زلف و خال و خوبان؟ | |
آن برخورد از جمال خوبان | کو نعمت و احتشام دارد |
□
معشوق چو آفتاب دارم | با او هوس شراب دارم | |
زیرا که دلی کباب دارم | و آن لب نمک تمام دارد |
□
قومی که مقربان دینند | با دردکشان نمینشینند | |
آواز دهید، تا ببینند | صوفی که به دست جام دارد |
□
من پند کسی نمینیوشم | چون بر لب مطربست گوشم | |
در کیسهی آن کسست هوشم | کو کاسهی می مدام دارد |
□
ای خواجه، حکایت مجازی | هرگز نبود بدین درازی | |
دریاب، که سرعشق بازی | داغیست که این غلام دارد |
□
پوشیده چو نیست حال برتو | امروز می زلال بر تو | |
بی مانبود حلال بر تو | آن باده که دین حرام دارد |