- ۲۱ به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
- ۲۲ چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا
- ۲۳ حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا
- ۲۴ دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
- ۲۵ به خرابات برید از در این خانه مرا
- ۲۶ غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا
- ۲۷ آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
- ۲۸ زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
- ۲۹ آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را
- ۳۰ نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را
- ۳۱ چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
- ۳۲ با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟
- ۳۳ دلم در دام عشق افتاد هیلا
- ۳۴ نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما
- ۳۵ ای چراغ چشم توفان بار ما
- ۳۶ ای غم عشق تو یار غار ما
- ۳۷ تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟
- ۳۸ چو آشفته دیدی که شد کار ما
- ۳۹ از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما
- ۴۰ ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما