- ۲۶۱ هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد
- ۲۶۲ کسی که چشمهی چشمش چنین ز گریه بجوشد
- ۲۶۳ تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
- ۲۶۴ نه آخر دل من خراب از تو شد؟
- ۲۶۵ گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟
- ۲۶۶ به من از دولت وصل تو مقرر میشد
- ۲۶۷ هزار قطرهی خونم ز چشم تر بچکد
- ۲۶۸ عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد
- ۲۶۹ زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد
- ۲۷۰ بید بشکفت و گل به بار آمد
- ۲۷۱ سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد
- ۲۷۲ هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد
- ۲۷۳ عمری که نه با تست کسش عمر نخواند
- ۲۷۴ هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند
- ۲۷۵ صبا، رمزی بگو از من به دلداری که خود داند
- ۲۷۶ سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند
- ۲۷۷ رخ تو بجز جور و خواری نداند
- ۲۷۸ کیست کز آن بت بمن خبر برساند؟
- ۲۷۹ هر که در حلقهی زلف تو گرفتار بماند
- ۲۸۰ از در ما چو در آمد، اثر ما بنماند