- ۸۱ میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
- ۸۲ دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید
- ۸۳ پیرانهسر همای سعادت به من رسید
- ۸۴ خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
- ۸۵ چون صراحی رخت در میخانه میباید کشید
- ۸۶ من نمیآیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
- ۸۷ سینهای چاک نکردیم درین فصل بهار
- ۸۸ شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
- ۸۹ صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
- ۹۰ ز خار زار تعلق کشیده دامان باش
- ۹۱ پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
- ۹۲ از هر صدا نبازم، چون کوهی لنگر خویش
- ۹۳ سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش
- ۹۴ در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
- ۹۵ تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟
- ۹۶ رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
- ۹۷ روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
- ۹۸ در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
- ۹۹ از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
- ۱۰۰ ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان ماندهام