- ۱۰۱ شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم
- ۱۰۲ از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم
- ۱۰۳ نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
- ۱۰۴ ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
- ۱۰۵ دست در دامن رنگین بهاری نزدم
- ۱۰۶ مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
- ۱۰۷ نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
- ۱۰۸ ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
- ۱۰۹ از روی نرم، سرزنش خار میکشم
- ۱۱۰ با تجرد چون مسیح آزار سوزن میکشم
- ۱۱۱ به دامن میدود اشکم، گریبان میدرد هوشم
- ۱۱۲ دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
- ۱۱۳ بیخود ز نوای دل دیوانهی خویشم
- ۱۱۴ سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
- ۱۱۵ به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
- ۱۱۶ میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم
- ۱۱۷ چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
- ۱۱۸ دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
- ۱۱۹ ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
- ۱۲۰ ما هوش خود با بادهی گلرنگ دادهایم