- ۶۱ هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
- ۶۲ شوق می از بهار گلاندام تازه شد
- ۶۳ زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
- ۶۴ به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
- ۶۵ از جلوهی تو برگ ز پیوند بگسلد
- ۶۶ آبها آیینهی سرو خرامان تواند
- ۶۷ نه آسمان سبوکش میخانهی تواند
- ۶۸ دل را کجا به زلف رسا میتوان رساند؟
- ۶۹ هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند
- ۷۰ طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند
- ۷۱ نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
- ۷۲ فلک به آبلهی خار دیده میماند
- ۷۳ سبکروان به زمینی که پا گذاشتهاند
- ۷۴ این غافلان که جود فراموش کردهاند
- ۷۵ دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
- ۷۶ دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
- ۷۷ از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
- ۷۸ کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟
- ۷۹ نیستم غمگین که خالی چون کدویم میکنند
- ۸۰ هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود