- ۹۸۱ شعر من نان مصر را ماند
- ۹۸۲ یوسف آخرزمان خرامان شد
- ۹۸۳ هر کی در ذوق عشق دنگ آمد
- ۹۸۴ هین که هنگام صابران آمد
- ۹۸۵ هر که بهر تو انتظار کند
- ۹۸۶ عشق را جان بیقرار بود
- ۹۸۷ هر که را ذوق دین پدید آید
- ۹۸۸ بوی دلدار ما نمیآید
- ۹۸۹ صبر با عشق بس نمیآید
- ۹۹۰ من بسازم ولیک کی شاید
- ۹۹۱ عشق جانان مرا ز جان ببرید
- ۹۹۲ خسروانی که فتنهای چینید
- ۹۹۳ زان ازلی نور که پروردهاند
- ۹۹۴ دوست همان به که بلاکش بود
- ۹۹۵ دیدن روی تو هم از بامداد
- ۹۹۶ گفت کسی خواجه سنایی بمرد
- ۹۹۷ پیرهن یوسف و بو میرسد
- ۹۹۸ آتش عشق تو قلاووز شد
- ۹۹۹ از سوی دل لشکر جان آمدند
- ۱۰۰۰ آنچ گل سرخ قبا میکند