- ۶۶۱ بیا ای زیرک و بر گول میخند
- ۶۶۲ اگر عالم همه پرخار باشد
- ۶۶۳ تویی نقشی که جانها برنتابد
- ۶۶۴ دلی دارم که گرد غم نگردد
- ۶۶۵ خنک جانی که او یاری پسندد
- ۶۶۶ چمن جز عشق تو کاری ندارد
- ۶۶۷ سماع صوفیان می درنگیرد
- ۶۶۸ رجب بیرون شد و شعبان درآمد
- ۶۶۹ چو شب شد جملگان در خواب رفتند
- ۶۷۰ پریر آن چهره یارم چه خوش بود
- ۶۷۱ دلم را ناله سرنای باید
- ۶۷۲ بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
- ۶۷۳ کسی کز غمزهای صد عقل بندد
- ۶۷۴ چنان کز غم دل دانا گریزد
- ۶۷۵ هر آن دلها که بیتو شاد باشد
- ۶۷۶ سگ ار چه بیفغان و شر نباشد
- ۶۷۷ عجب آن دلبر زیبا کجا شد
- ۶۷۸ به صورت یار من چون خشمگین شد
- ۶۷۹ چو دیوم عاشق آن یک پری شد
- ۶۸۰ نگارا مردگان از جان چه دانند