- ۴۱ شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
- ۴۲ کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
- ۴۳ کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
- ۴۴ در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
- ۴۵ با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا
- ۴۶ دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
- ۴۷ ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
- ۴۸ ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
- ۴۹ با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا
- ۵۰ ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
- ۵۱ گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
- ۵۲ چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
- ۵۳ عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
- ۵۴ از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها
- ۵۵ شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
- ۵۶ عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
- ۵۷ مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را
- ۵۸ رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
- ۵۹ تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
- ۶۰ ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را