- ۴۰۱ اندرآ ای مه که بیتو ماه را استاره نیست
- ۴۰۲ نقش بند جان که جانها جانب او مایلست
- ۴۰۳ گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
- ۴۰۴ هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
- ۴۰۵ به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت
- ۴۰۶ چند گویی که چه چارهست و مرا درمان چیست
- ۴۰۷ چشم پرنور که مست نظر جانانست
- ۴۰۸ آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست
- ۴۰۹ تا نلغزی که ز خون راه پس و پیشترست
- ۴۱۰ دوش آمد بر من آنک شب افروز منست
- ۴۱۱ عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
- ۴۱۲ آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
- ۴۱۳ من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست
- ۴۱۴ روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست
- ۴۱۵ تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست
- ۴۱۶ مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است
- ۴۱۷ من پری زادهام و خواب ندانم که کجا است
- ۴۱۸ سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است
- ۴۱۹ بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت
- ۴۲۰ ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت