- ۲۵۰۱ گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی
- ۲۵۰۲ امیر دل همیگوید تو را گر تو دلی داری
- ۲۵۰۳ چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی
- ۲۵۰۴ اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی
- ۲۵۰۵ چو بی گه آمدی باری درآ مردانهای ساقی
- ۲۵۰۶ مبارک باشد آن رو را بدیدن بامدادانی
- ۲۵۰۷ بیامد عید ای ساقی عنایت را نمیدانی
- ۲۵۰۸ مرا آن دلبر پنهان همیگوید به پنهانی
- ۲۵۰۹ بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی
- ۲۵۱۰ مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن خایی
- ۲۵۱۱ به باغ و چشمه حیوان چرا این چشم نگشایی
- ۲۵۱۲ رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی
- ۲۵۱۳ بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی
- ۲۵۱۴ درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی
- ۲۵۱۵ یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
- ۲۵۱۶ اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی
- ۲۵۱۷ ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستی
- ۲۵۱۸ اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی
- ۲۵۱۹ غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی
- ۲۵۲۰ گر آبت بر جگر بودی دل تو پس چه کاره ستی