- ۱۸۴۱ تا چه خیال بستهای ای بت بدگمان من
- ۱۸۴۲ چهره شرمگین تو بستد شرمگان من
- ۱۸۴۳ دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
- ۱۸۴۴ مرا در دل همیآید که من دل را کنم قربان
- ۱۸۴۵ عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان
- ۱۸۴۶ حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن
- ۱۸۴۷ خرامان می روی در دل چراغ افروز جان و تن
- ۱۸۴۸ چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن
- ۱۸۴۹ چرا کوشد مسلمان در مسلمان را فریبیدن
- ۱۸۵۰ چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن
- ۱۸۵۱ نشانیهاست در چشمش نشانش کن نشانش کن
- ۱۸۵۲ چو آمد روی مه رویم کی باشم من که باشم من
- ۱۸۵۳ چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
- ۱۸۵۴ چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون
- ۱۸۵۵ چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
- ۱۸۵۶ مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین
- ۱۸۵۷ توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین
- ۱۸۵۸ چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
- ۱۸۵۹ منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین
- ۱۸۶۰ الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین