- ۱۴۸۱ ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
- ۱۴۸۲ چون در عدم آییم و سر از یار برآریم
- ۱۴۸۳ امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم
- ۱۴۸۴ بشکن قدح باده که امروز چنانیم
- ۱۴۸۵ صبح است و صبوح است بر این بام برآییم
- ۱۴۸۶ چون آینه رازنما باشد جانم
- ۱۴۸۷ امروز چنانم که خر از بار ندانم
- ۱۴۸۸ ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم
- ۱۴۸۹ ساقی ز پی عشق روان است روانم
- ۱۴۹۰ از شهر تو رفتیم تو را سیر ندیدیم
- ۱۴۹۱ خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم
- ۱۴۹۲ بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم
- ۱۴۹۳ ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم
- ۱۴۹۴ افتادم افتادم در آبی افتادم
- ۱۴۹۵ اگر تو نیستی در عاشقی خام
- ۱۴۹۶ چه دیدم خواب شب کامروز مستم
- ۱۴۹۷ به جان جمله مستان که مستم
- ۱۴۹۸ بیا کز غیر تو بیزار گشتم
- ۱۴۹۹ بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
- ۱۵۰۰ چنان مست است از آن دم جان آدم